اگر در حال غرق شدن بودی، برای نجات تو می آمدم،
در پتویم می …

اگر در حال غرق شدن بودی، برای نجات تو می آمدم،
در پتویم می …
بزرگترین گناهی را که یک انسان می تواند مرتکب شود
مرتکب شده ام ، …
کبوتر اشتباه کرده است.
چه اشتباهی.
سوی شمال رفت، به جنوب رسید.
فکر کرد …
مثل بارانی نرم
مثل گذشتن آرام قایقی تفریحی
در بامدادان از کنار نیها و …
مقاومت با حرفهای بزرگ شروع نمیشود
بلکه با کارهای کوچک
مانند خشخش آرام طوفان …
حالا اینجا در امتدادِ آب ممتدِ عمیق
که فکر کردم فکر کردم که تو …
پرسیدم هنوز دوستم داری
و تو پس از سکوتی طولانی
گفتی «نگاه کن» «دور …
در زیر چراغ، دور میز
ساکت غذا میخوریم: دستاهایمان
به مانند لکههای سفید میآیند …
همانطور که این جزیره از آنِ مرغان دریاییست
و مرغان دریایی از آنِ فریادهایشان…