شعر ششم: رفتن

شعر ششم: رفتن


* به همراه نقدی از خوس میداخ

مثل  وقتی که ماشینی مدتِ زیادی زیر باران بوده،   

با سرعت از جایی که  پارک شده، دور می شود،

و مدت کمی، جایی باقی می‌ماند که خود را از بقیه‌ی خیابان جدا می کند  

تا  آن هم خیس شود و دیگر از بقیه جدا نباشد.

این همان چیزی است که از تو باقی می‌ماند

وقتی می روی.

———————–

این تصویری  روزمره است اما همیشه زیبا برای دوباره دیدن . تکه ای خشک از خیابان که آرام آرام  قطره‌های باران بر آن می بارد و پس از چند لحظه، از بقیه‌ی خیابان جداشدنی نیست. شگفتی در جمله‌ی آخر نهفته است که در نگاه اول بازی ای  است میان تناقض رفتن و ماندن. اما چه کسی مخاطب این جمله است؟ “اویی” که واقعن سوار ماشین می‌شود؟ یا منظور شاعر اینجا خودش است؟ یا رفتن این جا ، به معنی رفتن با ماشین است یا خداحافظی کردن از کسی یا مردن؟ چه چیز باقی می‌ماند؟ تکه زمینی خشک یا هیچ چیز؟ این شعرِ کورت وخ می‌تواند پایان خشمناک عشقی را آواز دهد. اگر چنین باشد شاعر در پایان روی سخن‌اش با معشوق سابق  است. فکر نکنی که رفتن ات زمان زیادی غمگین‌ام خواهد کرد. پیش از اینکه به سر خیابان برسی همه چیز تمام شده است. اما عمومی‌تر و نابودکننده‌تر هم می‌شود.اگر کسی بمیرد در مدت زمان خیلی کوتاه هیچ چیزی از او باقی نمی‌ماند و هیچ کس به یاد نمی آورد که او روزی بوده است. پس سرودن شعر چه فایده دارد؟ من اما فکر می‌کنم چیزی عمیق تر در این شعر هست. وقتی می‌روی جایی که اشغال کرده بودی نباید یک جای استثنایی باقی بماند اما برای کسی که تو را می‌شناسد به هر حال یک جای منحصر به فرد می‌ماند. این سانتمانتال ناخودآگاه  یا شاید اجتناب ناپذیر است که ما با آن زندگی می‌کنیم، اندیشه ای که می‌گوید پس از مرگ هم چیزی از ما باقی می‌ماند. به همین دلیل شوق داشتن سایه ای ،خاطره ای ،روحی همیشه هست.تفاوت مویین میان تکه‌ی ناشناس خیس خیابانی و تکه‌ی الهام بخشِ خیس خیابان. تفاوت میان خیس و پیش‌تر خشک.

Guus Middag

———————————-

Anton Korteweg   : شاعر و زبانشناس هلندی متولد 1944 او سال ها استاد دانشگاه لیدن بوده است 

 Guus Middag   : مترجم ، منتقد ، ویراستار هلندی متولد  1959

درباره‌ی مودب میرعلایی

مؤدب میرعلایی، شاعر و مترجم، متولد ۱۳۴۶ است. ادبیات فارسی و سپس فرهنگ و زبان‌های باستان خوانده است. در هلند تعلیم و تربیت خوانده و به عنوان مددکار اجتماعی مشغول به کار است. وی سال‌های بسیار است که آثار شاعران مدرن هلند و بلژیک را ترجمه می‌کند. از او کتابی با عنوان «اکفراسیس» در نشر چشمه منتشر شده است.

2 یادداشت

  1. “رهگذر پائيز”
    “به ستار بهشتي”

    پائيز است

    تو را مي برند

    و من روياهايم را

    با چشم هاي تو تعبير مي كنم.

  2. به طرز آزاردهنده ای این شعرفوق العاده زیباست…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.