۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبدر گذشته | استیبالِز اسپینوزا
هرکی هیچوقت خودشو بیرون زمان احساس نکرده، لطفاً دستشو بالا ببره! معاصرتر از لوسی، اون آسترالوپیتکوس، معاصرتر از همهی همدورههاش. یا شونه به شونهی استروماتولایتس سه هزارساله: آره، بعضی روزها اینجوری از خواب پا میشیم. خیال میکنی که ولتر کاملن درکت میکنه. یا آدا لاولیس خوشحال میشه …
ادامهی مطلب