اگر سیب را بشکافی
قلبش را به دو نیم کنی
با ضربتی تند و تیز
سیبی از سیبهای معطر
عطرش سرخی عمیق
میان سکوتی سبزینه
اگر آن سیب را اینچنین بشکافی
میان دستهای حیوانیت
دستهایی که من نمیشناسمشان
ولی دوستشان دارم
اگر تو | ببری | سیب را | در خط فرضی محورش
خط استوای سیب را | تقسیم بر دو
در هوایی درونگرا
بالای سرِ نیوتونی که چُرت میزند
بالای سر کودکِ ویلیام تل به فرض
اگر بشکافی سیب آلن تورینگ را
آن نامادری-سیبرا
آن سیب گار خورده در پیراهنی رنگینکمانی
اگر بشکافی سیبهایی را که از همهسیبها سیبترند
و تمام سیبهای عالم را
سیبهایی اسیدی و نوکلئیک
یک سیب کموسا که هرگز مزمزه نکردهای
سیبِ پاریسِ تروا که به هسپریدی بدل شد
آن مرد جوان دیوانه در لباس زنانه
سیبی در لباس جنس مخالف
اثر نیش دندان بر تناش
میوهای آبدار و بارور
اگر چنین کنی
اگر چنین کنی
اگر فرو کنی زبانت را در ستارهی پنجپر
که شعر را احاطه کرده است
*
La Pomme
La Pomme fatale
*
بستر دانههای ستارهگون
دانههایی مملو از سیانور
اسیدی آبی که ارتباط سلولها را سست میکند
زبان فرو کن در آنچیزی که دیگران شهامتاش را ندارند
چنان فرو کن زبانت را
تا آخر سیبِ نوشکفته
که درد بگیرد.
بفشار زبانت را به سمتِ بذر مغاک
یعنی
زبان به سخن بشکاف
به سخن بشکاف
به سخنی که زندگی را سیلابوار میکشاند
تا هر آنچه تاریک
تا مرکز جنین میوه
به انفجاری که نور میزاید
زبانت را
به آن سمتِ جادویی.