در گذشته | استی‌بالِز اسپینوزا

در گذشته | استی‌بالِز اسپینوزا


هرکی هیچوقت خودشو بیرون زمان احساس نکرده، لطفاً دستشو بالا ببره!
معاصرتر از لوسی، اون آسترالوپی‌تکوس، معاصرتر از همه‌ی هم‌دوره‌هاش.

یا شونه به شونه‌ی استروماتولایتس سه هزارساله: آره، بعضی روزها
اینجوری از خواب پا می‌شیم.

خیال می‌کنی که ولتر کاملن درکت می‌کنه. یا آدا لاولیس خوشحال می‌شه باهات یه گیلاس بزنه. نه؟

خواهرانه با ایرماندیناس تو قرن بیست‌وهفتم پرسه می‌زنی، یه کاری که معنای محیطِ زیستو دگرگون می‌کنه، با اینکه فعلاً نمی‌دونیم چطوری.
احساس می‌کنی سیصد سال دیگه تو رو دوست خواهند داشت.

معشوقه‌ی تسلا هستی تو یه هتل تو بلگراد.

عضو اولین دسته‌ی باکتریا، آنارشیستا، رنگ سبزی که به آبی‌ می‌زنه.
مست گاز متان و دی‌اکسید کربن.

منعکس‌شده توی چشم جوهری مگانورا، همون سنجاقک‌های غول‌پیکر یه متری: «منو می‌فهمی، نه؟»
کارل ساگن روی پشتت نقش می‌کنه. کلئوپاترا زمزمه‌کنون برات شیر گرم می‌کنه.

تنها غذا می‌خوری و با حیوانایی که هنوز وجود ندارن، گپ می‌زنی.

بیرون زمان و مکان، مثل یه چیز خوب اتمی توی ثابت لامبادا، یه علامتی که فقط خدا می‌دونه چیه.

عدد اولی که اونقدر اوله که فوق اوله.
دوست جون جونیِ میدینو و یه زن نئاندرتال بدون لباس
توی زمانی که…

«ببین، با عرض پوزش: نئاندرتال می‌تونه مرد هم باشه.»

آره همین. خوشگذرونی با هر کسی بیرون از زمان خودت.
با هرچی که باهات همخونی نداره زندگی می‌کنی. کیه که گاهی احساس نکنه که مثل یه میوه‌ی تابستونی بیرون از مکانش داره می‌رسند.

دیر یا زود، کره‌ی زمین از درخت کهکشان می‌افته (ما هم باهاش)
به ضرب چماق یا از فرط هیجان
دوقطبی عین خود کره‌ی زمین:
ولی مسئله اینه که این دوران چهارم قراره خیلی وحشتاک بگذره.
بعضی وقت‌ها جون سالم به در می‌بریم و همه چی راست و ریست می‌شه..
یه‌دفعه نگاه می‌کنیم و می‌بینیم داریم توی یه قاره‌ی درست نفس می‌کشیم،
توی یه زمان مناسب..
ذوق می‌کنیم ولی خوشحالیمون زود گذره. و بعد..
یا دلمون واسه بغل سافو تنگ می‌شه
یا واسه هرهر و کرکر با فیلسوفای کامپیوتری.
توی باغ بارش شهابی می‌بینیم و ردپاها را رو تو لائه‌تولی،
و معماهایی که به سفت و سختی ترکه‌ی درخت زبان‌گنجشکن،
یه نظم ساعت‌وار عین شعاعیان زیبا، و بعد خودمون رو، پر از مایعات..

و معما از هم باز می‌شه.

هرکی هیچوقت خودشو بیرون زمان احساس نکرده، لطفاً کابلشو بالا ببره!

درباره‌ی شعله ولپی

شعله ولپی، شاعر، هنرمند و مترجم ادبی در ایران به دنیا آمد. او در ترینیداد، انگلستان و ایالات متحده‌ی آمریکا زندگی کرده ‌است. شعله در حوزه‌های دانشگاهی متعددی در دانشگاه جورج واشینگتون، دانشگاه نورث‌وسترن و دانشگاه جان هاپکینز درس خوانده است. از او تا به امروز سه دفتر شعر، دو دفتر ترجمه، و سه آنتولوژی در آمده است. او همچنین یکی از نویسندگان Los Angeles Review of Booksاست. ویژه‌نامه‌ی ایرانش در Atlanta Review پرفروش‌ترین نسخه‌ی این مجله بود. شعرها، ترجمه‌ها، مقالات و یادداشت‌های او در مجلات ادبی، روزنامه‌ها و آنتولوژی‌های متعدد در سراسر جهان ظاهر شده‌اند و نیز به زبان‌های مختلف ترجمه گشته‌اند. شعر او، به عبارت «بنیاد شعر»، با موقعیت‌های پرخشونت خاورمیانه روبرو می‌شود و با این‌حال به شیوه‌ای بازیگوش و دلیر، نمی‌پذیرد که مرگ خود را چندان پرغرور بنمابد. جوایز هنری خانم ولپی شامل جایزه‌ی Midwest Book Prize در سال ۲۰۱۳ و جایزه Lois Roth Persian Translation Award از انجمن بین‌‌المللی جامعه ایران‌شناسی برای دفتر ترجمه شعرهای فروغ فرخزاد در سال ۲۰۱۰ و جوایز ادبی متعدد دیگری‌ست. او همچنین بارها کاندید جایزه‌ی ادبی پوشکارت بوده‌است. شعله ولپی در حال حاضر در لس آنجلس زندگی می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.