۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبداشتههای قشنگ | راینر مالکوفسکی
یک ذرهبین، یک دوربین فرهنگ واژگان زبانهای گوناگون. دریافتی ناچیز از ارزش لحظات. ولعِ دانایی. موهبت طرح پرسشی فارغ از هراس. دو جفت کفش محکم، یک عصا. حافظهای خوب که همیشه جای کافی دارد برای دلتنگشدن. در اتاق، عطری زنی که رفته و دوباره بازمیگردد.
ادامهی مطلب