گورها ناپدید میشوند.
گود، ژرف و
سیاهی محض
از این ایوان تا گورستان.
آمده بودم دیداری تازه کنم
با رفیق عربم اما
شب پیش خودکشی کرد.
و دوباره روز
گورهای گیج بازمیگردند
از ته ماندهی ظلمات،
دراز به دراز
میان سبزی عقیم و
درآستان روشنی.
اثری از : جوزپه اونگارتی مهدیه رحمتی
گورها ناپدید میشوند.
گود، ژرف و
سیاهی محض
از این ایوان تا گورستان.
آمده بودم دیداری تازه کنم
با رفیق عربم اما
شب پیش خودکشی کرد.
و دوباره روز
گورهای گیج بازمیگردند
از ته ماندهی ظلمات،
دراز به دراز
میان سبزی عقیم و
درآستان روشنی.