۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبمن هم…
منم سرود آمریکا رو میخونم. من «داداش تاریکه»م. مهمون که میاد میفرستَنَم تو آشپزخونه چیز بخورم، اما من میخندم حسابی میلمبونم و هیکلو میسازم. فردا مهمون که بیاد من همون جور سر میز میمونم و اون وخ دیگه دَیّاری جیگرشو نداره که بم بگه «برو تو آشپزخونه غذاتو بخور.» یکی از اون: حالی شون میشه که من چه قدر خوشگلم و از خجالت خیس آب و عرق میشن. خب منم آمریکاییام!
ادامهی مطلب