چه دور
چه دور از دسترس است
آفريقا.
حتا خاطرهيى هم زنده نمانده است
جز آنها كه كتابهاى تاريخ ساختهاند،
جز آنهايى كه ترانهها
با طنينى آهنگين در خون مىريزد
با كلماتى غمسرشت، به زبانى بيگانه كه زبان سياهان نيست
با طنينى آهنگين سر از خون بيرون مىكشد.
چه دور
چه دور از دسترس است
آفريقا!
طبلها رام شدهاند
در دل زمان گم شدهاند.
و با اين همه، از فراسوهاى مهآلود نژادى
ترانهيى به گوش مىآيد كه من دركش نمىكنم:
ترانهى سرزمين پدران ما،
ترانهى آرزوهايى كه به تلخى از دست رفته است
بىآن كه براى خود جايى پيدا كند.
چه دور
چه دور از دسترس است
چهرهى سياه آفريقا!