۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبجنگِ مقدس l هیو هاژ
این پسر است نیرومند و بلند . این مادر است ، زنی که پسر را زایید نیرومند و بلند. این پدر است ، مردی که عاشق مادر بود ، زنی که پسر را زایید ، نیرومند و بلند. این گلوله است ، گلوله ای …
ادامهی مطلب