۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبحوصله تو رو ندارم
اونور ستارههای قشنگ… چی؟ ها… گفتم ازم نخواه هی تو چشات نگا کنم. چی؟ ولش کن، حوصلهی توضیح دادن ندارم. چی؟ حوصلهی توضیح دادن ندارم. چی؟ حوصلهی تو رو ندارم….
ادامهی مطلب