۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبدریا
دریا یک غفلت است، یک ترانه، یک لب. دریا یک عاشق است، مومنانهجوابی به آرزو. به بلبل میماند دریا و امواجش، پر و بالند، تکانهایی که میبالند تا ستارگان سرد. نوازشهایش رویاست درِ مرگ را اندکی میگشاید. ماههای در دسترس است حیات فراتر است. بر پشتهای …
ادامهی مطلب