ساکن
میبلعد نور را
وقیحانه سرخ
خود را میگشاید
کمال کریه فانیست
میتازد به …
آشیانهکرده کبوتر
آشیانهکرده کبوتر
در سفیدترین دیوار
که سفید است و پرطنین
کز واقعیت است
فعل …
در ابهام
در ابهام
پروانهی شب نیز سر رسید
نه زیبا و نه شوم،
تا گمکند …
نامتناهیست، واژهی نامتناهی
نامتناهیست، واژهی نامتناهی.
رازآلود، واژهی راز.
هر دو نامتنهاهی، هر دو رازآلودند.
هجا به …
روستایی بر بالش کاهاش میخوابد
روستایی بر بالش کاهاش میخوابد،
صیاد اسنفج
بر صید نرماش.
به تعلیقی آرام
خواهی …
مثل قطرهها
مثل قطرهها در لیوان
مثل قطرههای باران
در عصری کسل
درست عینِشان
معمولی
سراپا …
هر شب
هر شب
به تقلا
میان خاکهای خفقان،
خاکهای سنگین
آن پرندهی نور را
جستجو …
بر تخت خالی خدا
بر تخت خالی خدا
تمام فواحش باکرهاند
برای آخرین بار.…
چنان که به ساحلی باکره
چنان که به ساحلی باکره
باد دوچندان میشود
و نی سبز نازکی
بر ماسهها…
بدون او
بدون او
اینجا
بدون او.
لهیباش در زمزمه است.…
در آغوش تو
در آغوش تو
در آغوش من
میان ملافههای نرم
میان شب
لطیف
تنها
درنده…
پرتوان میآیم
پرتوان میآیم
با موسیقی،
با شیپورها و طبلهایم،
مارش مینوازم نه فقط برای فاتحان…
خوش و زیباست چون دریا
خوش و زیباست چون دریا
تاریک است صورت درونی سکوت من
بیکرانهاست آن زن…
«موهایت در آمده است.»
«موهایت در آمده است.»
در تنهاییام آواز میخوانم
و نوازششان میکنم.…
آفتاب ِ من
آفتاب پرندگان را گرم میکند و من
تو را به خاطر میآورم آفتابِ من…
به کجا گریختهای
به کجا گریختهای که من نیستم و دستانم؟
از توام من
چون آب
آنجا …