دلم نمیخواس
دلم نمیخواس یه چیزیو بت بگم.
تو چشات
دو تا درخت دیوونهی …
نارسیس
هی بچه،
میافتی تو رودخونه!
تو اون تهتها،
یه گل سرخه
و تو گل …
خوشحالم که من منم
من که اصلا نمی فهمم مردم چرا زل میزنن به من وقتی لباسامو درمیارم…
ادامهی مطلبستاره
چشمک بزن چشمک ستاره کوچیک من دلم میخواد بدونم چطور میتابی تو به من…
ادامهی مطلبهمه ما
یکی با آب رفت یکی زیر سنگ یکی با آتش به هوا یکی جنگید …
ادامهی مطلبدوست نمىدارم به خواب اندر شوم
دوست نمىدارم به خواب اندر شوم شباهنگام
كه چهرهى تو بر شانهى من است…
سهشنبه ساعت نه صبح
مردی که در ایستگاه اتوبوس ایستادهاست و روزنامه میخواند، آتش گرفته است شعلهها از …
ادامهی مطلبوقتی اینها را مینوشتم
وقتی اینها را مینوشتم پنجاه و یک ساله بودم و لحافهایم بوی تنباکو میداد.…
ادامهی مطلبجنگلی
جایی، گوشهای، جنگلی به شعری وارد شد.…
ادامهی مطلبآسمان تهی
آسمان تهی. پرندهها از گوشه راست به درون پر میکشند.…
ادامهی مطلبدر گذر
پرستویی، برکهای، تکهای از آسمان باید از شعری بیرون افتاده باشند. چنین گفت رهگذر.…
ادامهی مطلبنقاشی
خورشید بیرون میآید، ابزار آبرنگش را برمیدارد بر پشت بامها مینشیند خودش را تکرار …
ادامهی مطلبدرختان
درختان میپرسند برادران ما دقیقا چه هستیم؟…
ادامهی مطلبباشه باشه
مرا تنها بگذار درختی میگوید باشه باشه من خواهم گفت.…
ادامهی مطلبشنودن
وقتی مینویسم کاغذ تو را میشنود.…
ادامهی مطلبمرگ
برگ زنبقی بر چهره آب شنا میکند: مرگ به هیچ چیز دیگری شبیه نیست.…
ادامهی مطلب