از فراز سکوت مان
همانند ستاره ای رنجیده
که با نور آفتاب شسته شده …
در کوچه ها، تو را راه می روم
به نهرها، سفری دارم
فردا شب
از این شهر خواهم رفت
به نهرها سفری خواهم داشت
آب ها …
جوانی ام، بسیار آبی بود
تابستان
چنان بود
که گویی در آسمان
نشسته بودیم
بوسیدن تو
چیزی شبیه
بوسیدن …
مرا در روح خود بکش
شراب ، دنبال شب اش می گردد
درد ، دنبال دانه ای انگور
و …
رفته رفته
میان من و تو
میان من و تنهایی ام
ابتدا
دستان تو بود
سپس درب ها تا به …
تو عشق بودی
تو عشق بودی
این را
از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر…
از دور
هوای رفتن
هربار که
هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای
تنها …
مرا دوست بدار
مرا دوست بدار !
به سان
گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر؛…
در ایستگاه
استانبول
اگر تو نخواهی، آغازی نخواهد بود
به من بگو
معمای بخت را
با چند برگی که
داشت از درخت می افتاد
در گوشه …
نیامدید
نیامدید
و من همیشه در انتظار ماندم
با تمام آن چیزها
که رفته رفته…