وقتی به تو می اندیشم
آهویی تشنه
کنار نهر می آید
و وسعت چراگاهان …

وقتی به تو می اندیشم
آهویی تشنه
کنار نهر می آید
و وسعت چراگاهان …
نشسته بودم
خالی ، تهی
و به آوای باد گوش سپرده بودم
(بادی که …
تو عشق بودی
این را
از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر…
دیگر همانند گذشته دل تنگ ات نمی شوم
حتی دیگر گاه به گاه گریه …
دوست داشتن
گاهی وقت ها تحمل است
اینکه بتوانی با زخم های زندگی
هنوز …
مرگ همیشه
خیلی آسان تر از عشق بوده است
حتی ” آراگون” هم می …
صورت ات در این افق
به اتمام می رسد
و آسمان دیگری آغاز می …
تمام چراغ ها را
روشن کن
انگار که قرار است
به خواب روی
تشنه …
آن روزها که تو بودی
چیزی به نام بدی وجود نداشت
اندوه ها
این …