خودم را در میان گلهایم پنهان میکنم،
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،…

خودم را در میان گلهایم پنهان میکنم،
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،…
ساعتی انتظار کشیدن ــ طولانی است ــ
اگر ورای آن، تنها عشق در میان …
من هیچکسم! تو کیستی؟
تو هم آیا ــ هیچکس ــ هستی؟
پس ما جفت …
امیدی بزرگ فرو ریخت
تو صدایی نشنیدی
ویرانهها در درون بود
آه از خرابهی …
زنبور! چشمبهراه توام
دیروز بود به دوستی
میدادم این خبر
که «دگر رسیده وقت …
اکنون برایت میگویم خورشید چگونه طلوع کرد
در هر دم تاری ابریشمین
برجها در …
دور از دسترس صبح
و دور از دسترس ظهر
ایمن در حجرههای مرمرینشان خفتهاند…
آسمانها نمیتوانند رازشان را نگه دارند
به تپهها میگویند
و تپهها به باغها
و …
قلب! ما او را فراموش می کنیم
تو و من، امشب!
تو باید حرارتش …
«امید»، چیزی است پردار-
که بر سر روح مینشیند-
و نغمهای بیکلام میخواند-
و …
اگر در پاییز می آمدی،
تابستان را جارو می کردم
با نیمی خنده، نیمی …
«من هيچکسام، تو کی هستی؟ تو هم هيچکسای؟ پس يه جفت از ما هس، …
ادامهی مطلب