۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبچهرهات در آینه | آنتونیو گاموندا
چهرهات در آینه چنان بالی ظهور میکند که لحظه را ترک میگوید. دوست دارم چهرهات را در آینه و دوست دارم تو را وقتی که ترکام میگویی.
ادامهی مطلب