بعد از ظهرهایی طولانی وقتی که شعر ترکم گفت
رودخانه با شکیبایی جریان یافت، …

بعد از ظهرهایی طولانی وقتی که شعر ترکم گفت
رودخانه با شکیبایی جریان یافت، …
تو باید تمامِ سنگینیِ دنیا را به دوش بکشی
تحملش را آسانتر کنی
مثل …
شعر به دنبال تلالو است،
شعر جادهای شاهانه است
که ما را به دوردستها …
بینِ کامپیوتر، و مداد، و ماشین تحریر
نصفِ روزم میگذرد. یک روز، همین هم …
بکوش که این دنیای ناقص را ستایش کنی
روزهای دراز ماه ژوئن را به …
مثلاً با کسی که دیگر نیست
یا فقط روی کاغذ زرد نامهها حاضر است.…
دوستانم در انتظار من
لبخندی محزون بر چهره دارند.
لبهایشان
لبهای سالخوردهشان میگویند
– …
ادامهی مطلبموسیقی که با تو شنیدم
موسیقی دیگری بود
و خونی که در شریانهای ما …
توفان، موهای طلایی داشت با رگه هایی از سیاه
با صدایی بی زیر و …
میان کامپیوتر، یک مداد، و یک ماشین تحریر نیمی از روزم میگذرد. یک روز …
ادامهی مطلببلند بودند آن عصرهايی که شعر مرا ترک کرد. رود محتاطانه جاری بود، سقلمه …
ادامهی مطلب