۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبسرود زمین
سرود زمین است این که میسرایم و
دیری چشم انتظار سرود زمین بودهام من.
سرود بهار است این که میسرایم و
دیری چشم انتظار سرود بهار بودهام من
بنیرو، همچون جوانههای گیاهی تازه
بنیرو، همچون شکفتن شکوفههای درختی.
بنیرو، همچون نخستین زایمان ِ زنی.
سرود زمین است این که میسرایم
سرود تن
سرود بهار
از دیرگاهان چشمانتظار ِ این سرود بهاران بودهام.