۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبآیا به همیشه اعتقاد داری؟ | ای. ای. کامینگز
گفتی آیا چیزی هست مرده یا زنده که زیباتر از تن من باشد و در سرانگشتهایت داشته باشی (اینقدر کم لرزیده باشد)؟ خیره به چشمهایت گفتم هیچچیز مگر هوای بهار، وقتی بوی هرگز و همیشه میدهد. … و از دل آن پردهی توری که چنان تکان …
ادامهی مطلب