۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبکشور به کشور
کشور به کشور تبعید یک رودخانهی کور است. در خیابانها سرگرداناند هنوز زبان تازه را یاد نگرفتهاند نامههایی مینویسند که نمیفرستند یک سال به چشمشان هزار سال است. * از دفتر تبعید
ادامهی مطلب