ژوئو ترزا را دوست داشت
که ریموندو را دوست می داشت
که ماریا را …
ادامهی مطلبجهان بزرگ است و جا میشود
در این پنجرهی رو به دریا.
دریا بزرگ …
آه تنهایی ورزاها در کشتزار،
آه تنهایی انسان در خیابان!
در میان ماشینها، قطارها، …
این یک پیانوی قدیمیاست،
از آن مادربزرگی، مرده
در قرنی دیگر.
که مینوازد و …
شاعر خوابش بردهبود در تراموا
سپیده میزد پشت حیاطپشتی
غمگنانه به خواب رفتهبودند مهمانخانههای …
دستهایم کثیفاند.
باید قطعشان کنم.
شستشو بیهوده است
که آب فاسد است
هرچه صابون …
آه تنهایی ورزاها در کشتزار،
آه تنهایی انسان در خیابان!
در میان ماشینها، قطارها، …
از وقایع شعر نساز.
در شعر، نه آفرینشی هست و نه مرگی.
در چشمهایش، …
حالا چی خوزه؟
دیگه جشنی نیس
چراغا خاموشن و
ملت رفتن
شب سردیه
حالا …
در میانهی راه سنگی بود
سنگی بود در میانهی راه
سنگی بود
در میانهی …