خانم ریتوا لووکانن (Ritva Luukkanen ) شاعر و نقاش فنلاندی است که در شهر …
ادامهی مطلبمن، راهنما؟ | ریتوا لووکانن
بالای تپه | ریتوا لووکانن
بالای تپه
تا سنگی را برگرفتی
با شادی نشسته به چهرهات
گفتی به همراهت:…
می شود کمتر باشد احساس | ریتوا لووکانن
می شود کمتر باشد احساس
چه کنم اما
خفتهها را هم بیدار میخواهی
یعنی …
گفتی که فردا | ریتوا لووکانن
گفتی که فردا…
و من از نگاهت دریافتم:
میخواهم دنیایی دیگر را ببینم
دیگر …
زندگی | ریتوا لووکانن
زندگی
سرخوردگی و سرمستی
نبرد
آفند و پدافند
پیروزی بزرگ
رهایی از بیهودگی.…
من در این جا حاملهی زمانم | ریتوا لووکانن
ایستادهام تنها در مرکز دایره | ریتوا لووکانن
ژرفای درک | ریتوا لووکانن
ژرفای درک
در هزارتوی دلم
خانهای از آن تو ست
– اگر بپذیری –…
گاهِ بدرقه دوست به یادت میآید | ریتوا لووکانن
گاهِ بدرقه دوست به یادت میآید
گاهی که گمان میبری باید سالی بگذرد
تا …
پروانهای به شیشه میکوبد | ریتوا لووکانن
پروانهای به شیشه میکوبد
در سرمای پاییز
از پشت پنجره
به شوق نور
چیزی …
گاهِ شخم بهاری | ریتوا لووکانن
گاه شخم بهاری
پرنده سرمست آواز خویش است
خیش میشکافد و خاک به شوق …
گلبرگ نو شکفته | ریتوا لووکانن
کژ ومژ | ریتوا لووکانن
در آینه نگریستم | ریتوا لووکانن
در آینه نگریستم
خود را ندیدم
نا آشنایی به گذشته خیره بود
خوشبختانه من …
تا قدرت داری | ریتوا لووکانن
تا قدرت داری
در اکنون این لحظه
این جهان تاریک را شمعی بیافروز
بخواه …