آدم هایی هستند بسیار بیچاره، آنها حتی
تنی ندارند؛ چند نخ مو ،
زیرش؛ اندکی ، حزنِ دلپذیر؛
شیوه، بر بلندی ها
دنبال من نگرد ، اصلِ فراموشی،
انگار که از هوا پدیدارند، تا بر ذهن آهی بیافزایند، تا بشنوند
نور ، بر کامشان تازیان میزند!
پوست را رها میکنند، به تابوتی که در آن زاده شده اند
چنگ میزنند و از مرگ برمیخیزند ساعت به ساعت
و میافتند؛ بر الفبای منجمدشان ؛ بر زمین
آی از زیادی بسیار ! آی از کمیِ بسیار! آی بر آنها !
آی در اتاقم ؛ گوششان می دهم با لنزها!
آی در سینه ام، وقتی لباس می خرند
آی از کثافت سپیدم در تپالهی ترکیبی اش
محبوبم، گوش های سانچز باش
محبوبِ آنان که می نشینند
محبوبِ بیگانه و زن اش
همسایه با آستین ها و گردن و چشم هاش
محبوبم همان کسی باش که ساس دارد
که در باران کفش پاره میپوشد،
کسی که شب زنده دارِ نعشِ نان هاست با دو چوب کبریت،
کسی که انگشتِ میانِ در را میگیرد ،
کسی که روز تولدی ندارد،
کسی که در آتش سایه اش را گُم می کند،
حیوان، همانکس که با طوطی اشتباهاش میگیرند،
با مَرد، مایه دارِ بیمایه
بیچاره ی ناب، بی مایه یِ بی مایهِ
محبوبم باش
کسی که گرسنه و تشنه است ،
اما میلی ندارد که تشنگی اش را رفع کند ،
تشنه ی آن نیست که تمام میل هایش را !
محبوبم همان کسی باش که روزانه کار میکند، شبانه، ساعتی
همان کسی که از شرم ، که از درد ، عرق میریزد
آن کس که میرود ، به سینما ؛ با دست هاش فرمان میدهد
که با کسری هایش پرداخت میکند
که بر پشت اش میخوابد
همان کس که دیگر کودکی اش را به یاد نمیآورد ؛ محبوبم
باش طاسی بدون کلاه
تنها کسی باش که خار ندارد
دزدی بدونِ رُزِهای سرخ
یکنفر که ساعت می بندد و خدا را دیده است
یکنفر که افتخاری دارد و نمیبازد !
مجبوبم کودکی باش ، که زمین خورده و هنوز گریه می کند ،
و مَردی که زمین خورده بود و دیگر گریه نمیکند !
آی زیاد ! آی از کمیِ بسیار! آی بر آنها !
سلام آقای عمادی عزیز
از شما بابت این سایت
و حمایت هاتون از شعر
و مترجم های زبان فارسی تشکر می کنم
و همچنین می خواستم بدانم آیا امکانش هست
من هم ترجمه هایم را این جا بگذارم؟؟
و اگر هست از چه طریقی میتوانم برای این سایت شعر بفرستم.؟؟؟؟
امیدوارم به زودی فرصت دیدار شما برایم ایجاد بشود
به امید دیدار