فانوس

فانوس


تمام این مسافت های طی شده
برای آن سه سطری بود
که در کتاب تبعید خوانده بودم
‘فانوس معدنچی و چراغ آوازخوان’
راه را روشن کرده بود

مگر من هم سال ها پیش
در آن شب برفی
برای رسیدن به شاعری
سوار اتوبوس استانبول
نشده بودم؟

مگر درب اتاق زیر شیروانی
آن خانه را در ‘شیشلی’ نکوبیده بودم؟

اضطراب و هیجانی غریب
در سینه ام می تپید

فانوس راه را
روشن نکرده بود
و من
چنان خانه ای داغدار
اندوهم سنگین
و لبانم از لبخند تازه عروسی
آکنده بود

درباره‌ی سیامک تقی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.