سال ها پیش.. آری، سال ها پیش بود
که در کشور دریا
و شاید
در تمام دفاتری که در آن ها می نوشتم
همیشه شعری بود؛
آری ، سال ها پیش بود
که من و تو
در آن کشور دریا
آشنا شدیم
در دریاهای دور
در نزدیکی های دور
یک کشتی با دو دزد دریایی
و صندوق هایی
پر از کشوری خیالی
من و تو
همدیگر را از
زخم های مان شناخته بودیم
ما آشناهایی با
ظاهر غریبه بودیم
که درون مان
کودکانی از جنس دریا
زندگی می کردند
ناگفته هایم مان
به پهنای یک ابر بزرگ
میان من و تو
ایستاده بود
اما اگر حرف می زدیم
اگر همدیگر را لمس می کردیم
آن دوری ترسناک
از آسمان مان دور می شد
نا امیدی های ته دریاها
که پر از کشتی های غرق شده بود
در صورت مان موج می زد
از همدیگر
و از رازهای کشف نشده ی عشق
ترسیده بودیم
و بی آنکه حواسمان باشد
در نقشه ی
به دو قسمت شده
از یک گنج
به سوی هم
پیش می آمدیم