درباره خون است
که در تن می کوبد
در مغز
در تخت اش لمیده
مثل کودکی شاد
با یک اشاره ات ، عصب
درختِ دمدمیِ جنی
می لرزد ، شش ها
به کارشــان ادامه می دهند
با زوری سرگیجه آور
لرزه در مفـاصل
و پرده گوش
دیو بــاد
در، قوطیِ شکر
گُر گرفتنِ
کــلافِ دنده ها
آغاز به
سرخ شدن.
بیــــا
اینجا