۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبسكوت، سرشار از ناگفتههاست | حلقههاى مداوم
حلقههاى مداوم پياپى تا دوردست. تصميم ِ درست ِ صادقانه. با خود وفادار مىمانم آيا يا راهى سهلتر اختيار مىكنم؟
ادامهی مطلب