۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبجراح | گونار اکلوف
عشق یک جراح است میتواند جسمت را چون چاقوی جراحی ببرد میتواند دلت را عمل کند ختنهات کند. شاید باور نکنی من اما میدانم. عشق عمل میکند بر پوستت، بر گیسوانت، بر خرامات عشق درمانی ندارد جز چاقوی جراحی.
ادامهی مطلب