۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبشراب نگاهت | گونار اکلوف
چشمانت شعلهورند
از شرابی سرخ:
چگونه بنشانم این شعلهها را؟
- تنها با نوشیدن از هر دو چشم
به بوسه
یکی پس از دیگری-
آنگاه دوباره آنها را پر میکنی
از شراب زرد
که بیش از همه دوست میدارم.