شبهای نشا و درو، خانهی پدربزرگ پر میشد از صدا. هوشنگ میآمد، با آن …
ادامهی مطلباز دلِ مرگی جدی …
در یکی از فیلمهای مستندم، آنتونیو گاموندا، رابطهی شعر و لذت را چنین توضیح …
ادامهی مطلب در دل جنون باران میبارد
فدریکو گارسیا لورکا
اندیشهها | خوان خلمن
از سرزمینی میآیم من که چندی پیش در آن کارلوس مولینا
اهل اورگوئه، آنارشیست …
نامه به مادرم | خوان خلمن
بیست روز پس از مرگات نامهات را گرفتم، پنج دقیقه پس از آنکه …
شعر من | فرریرا گولار، چند شعر
فرریرا گولار، شاعر بزرگ برزیلی در سال ۱۹۳۰ به دنیا آمد و در دسامبر …
ادامهی مطلباین زن | فرریرا گولار
این زن
هنگام که آواز میخواند
پرندهای را به خاطرم میآورد
اما نه پرندهای …
شادی | فرریرا گولار
چنانکه خود را بر شادی گشادی
بر رنج هم بِگُشا
که میوهی شادیست
و …
شعر | فرریرا گولار
دوست ندارم شعر را،
توهم شعر را:
میخواهم صبحی را برگردانم
که زباله شد،…
یک زندگی گهی | فرریرا گولار
در سایه | فرریرا گولار
در خانهای در محلهی ایپانما
در احاطهی درختان و کبوتران
در سایهی گرم عصر…
رنج | فرریرا گولار
رنج
ارزشی ندارد.
نه هالهایست بالای سرش،
نه هیچ بخشی از تن تاریکات را…
به سمت شهرهای جنوب | فرریرا گولار
به زیر کف اتاق
در طلق خاک اسیر
چه کسی سخن میگوید؟
در آن …
گذشته | فرریرا گولار
در شهر | فرریرا گولار
هرچه از آن سخن میگویم در شهر است
میان زمین و آسمان.
همه چیزهایی …
تعطیل است | فرریرا گولار
قیمت لوبیا
به این شعر تعلقی ندارد.
نرخ برنج
به این شعر تعلقی ندارد.…