هر چه میخواهی آرزو کن!
همهچیز را.
میتوانی صاحب آن موسیقی باشی
که میتپد …
مرکب مرگ
خیال میکنم لاغرتر شدهام. اما چطور؟
بر شصت راستم
آثار سگ و اسب دارم،…
برگهای معلق
همه آنجا هستند
امن و مرتب:
سگ، خوابیده
پشتِ ملافههای راهراه
اولین برگ قاصدک…
سرباز
نمیخواهم خون ایگناسیو را ببینم
نه حالا و نه هیچوقت دیگر
نه از روی …
خدایا
رحمت بر آنان که روحشان فقیر است،
زخمیاست.
معرفت پنج متر بعد سر میرسد.…
شبای کوچک
«شبا»ی کوچک برگرد
همیشه به تو فکر میکنم.
چشمهایم
بیحرکت به جلو خیره میشوند…
حکایت ابدیت
حکایت من، حکایت ابدیت است.
اما تو،
تو دوستم نداری
عاشق ژاکت تازهی سبزت …