بایگانی نوشتههای روتخر کوپلاند
شهلا اسماعیلزاده شعرها
ما بخشی از زمین هستیم و زمین بخشی از ماست
گل خواهرمان، اسب برادرمان…
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
شعر اول
با سرزمین بارانی فراموششده از آبادی به آبادی،
دست در دستِ …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده زندگینامهها
روتخر کوپلاند در چهام اگوست ۱۹۳۴ در خوور شهری در شمال هلند بدنیا آمد. …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
پرسش گرانه به من مینگرد
انگار می گوید چرا سکوت میکنی؟
به راستی …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
عزیزم حالا برو در باغ بخواب
جاهای خالی بر چمن های بلند…
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
هر چیز را میتوانم تحمل کنم
پژمردگی حبوبات
گلهای در حال مرگ
سیب …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
چهرهی تو بر آب سرد
در آن لحظه که حس کردی چه اندازه…
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
چگونه مثلن میزی
به تابلوی نقاشی تبدیل میشود
«کلاس» میگوید به نوع …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
میخواهم بدانم پیش از اینکه من هنوز نبودم
چشمانداز با رودخانه چگونه بودهاند…
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
چشم انداز با رودخانه خود را بر من میگسترانند،
رودخانه دشتها را به جایی …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
پدرم، – ج- تازه مرده بود
وقتی که مادرم، -آ-
به آرامی کتِ جدیدش …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
وقتی هنوز در خواب و بیداری بودم، به یاد آوردم
که در این شب، …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
به جستجوی جایی رفتن که در آن زندگی میکردی
ببینی که خانه نیست –ویران …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
درها و پنجرهها را بسته بودیم
نمیخواستیم به دست شکمبارگان
و ساعت سازان غارت …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
بر پشتبام درختان هم قوز کردهاند
خمیده مانند مادربزرگ بر تختخوابی
اگر به اتاقها …
ادامهی مطلب شهلا اسماعیلزاده شعرها
پیش از آنکه پشت کنیم و برویم
دیدن تنها کاری بود که می توانستیم …
ادامهی مطلب