نورى هست كه ما
نه مىبينيمش نه لمسش مىكنيم.
در روشنىهاى پوچ خويش مىآرامد…
استمرار
تماس
دستهاى من پردههاى هستى تو را از هم مىگشايد
در برهنهگى ِ بيشترى مىپوشاندت…
پگاه
دستها و لبهاى باد
دل آب
درخت مورد
اردوگاه ابرها
حياتى كه هر روز …
شب ِ آب
شب با چشمان اسبى كه در شب مىلرزد
شب با چشمان آبى كه در …
آتش روزانه
همچون هوا
مىسازد و ويران مىكند انسان
بناهايى نامريى
بر صفحات زمين
بر سيارات، …