كيست آن كه به پيش مىراند
قلمى را كه بر كاغذ مىگذارم
در لحظهى تنهايى؟
براى كه مىنويسد
آن كه به خاطر من قلم بر كاغذ مىگذارد؟
اين كرانه كه پديد آمده از لبها، از رؤياها،
از تپهيى خاموش، از گردابى،
از شانهيى كه بر آن سر مىگذارم
و جهان را
جاودانه به فراموشى مىسپارم.
كسى در اندرونم مىنويسد، دستم را به حركت درمىآورد
سخنى مىشنود، درنگ مىكند،
كسى كه ميان كوهستان سر سبز و درياى فيروزهگون گرفتار آمده است.
او با اشتياقى سرد
به آنچه من بر كاغذ مىآورم مىانديشد.
در اين آتش داد
همه چيزى مىسوزد
با اين همه اما، اين داور
خود
قربانى است
و با محكوم كردن من خود را محكوم مىكند.
به همه كس مىنويسد
هيچ كس را فرانمىخواند
براى خود مىنويسد
خود را به فراموشى مىسپارد
و چون نوشتن به پايان رسد
ديگر بار
به هيأت من درمىآيد.