رون. ۲۴ مه ۱۹۴۱
ازین پس، شاید هیچچیز مرا از رای خود برنگرداند: هرگز موضوع مطالعهام را قربانی نمیکنم تا چرخشهای زبانیِ کشفشده در سوژه را بیافزایم، و نه در شعری به تلفیق پارههای چنین کشفیاتی دست خواهم زد.
همواره بازگشت به خود شیء، به کیفیت بکرش، تفاوت۱اش: بهویژه تفاوتش با آنچه من (بلافاصله بعد) دربارهاش نوشتهام.
کاش اثر من یکی از راستگریهای پیوستهی بیان و ابراز از جانب شیء بکر باشد (بی هیچ نگرانی پیشینی۲ از فرم بیان).
بنابراین برای نوشتن دربارهی لوآر از جایی در امتداد کنارههای رودخانه، باید پیوسته چشمهای خود را غرق کنم و ذهن را بر آن بگمارم. هرگاه چشمانم از بیان خشک شدند، باز به ژرفای آب رودخانه فرو میبرمشان.
تصدیق حق بزرگتر اشیا، حقی سلبنشدنی و انتقالناپذیر، در پیوند با هر شعر… هیچ شعری نه از قضاوت مطلق رهایی داشته حداقل۳ در بخش موضوع شعر، و نه از اتهام جعل و قلب. شیء همیشه بیشترین اهمیت را دارد، بیشترین جذابیت، بیشترین استعداد (پر از حقها): به هیچوجه نسبتِ به من وظیفهای ندارد، این منم که به او متعهدم.
آنچه سطرهای آینده بهحدّ کافی برآن تأکید نمیکنند: نتیجتاً، هرگز فرم شاعرانه را فرومگذار ـ به هر روی باید بهمثابه نقاطی در مطالعهی من بکار گرفته شود زیراکه نقش آینه را ایفا میکنند، آینهای که میتواند نمودهای محو و مقاوم و معین شیء را آشکار کند. برخورد متقابل واژهها، قیاسهای زبانی یکی از واسطههای مطالعهی دقیق و ژرف شیء است.
به سازوار کردن چیزها نکوش. اشیاء و شعرها ناسازگارند. نکته در دانستن این است خواه یک شعر را بسازی یا یک شیء را دریابی (به امید اینکه ذهن پیروز شود، به چیز نویی در سوژه برسد). این دومین مرحلهی این آلترناتیو است که سلیقهی من (ذوقی سخت به چیزها، و به پیشبرد فهم) مرا به گزینش بدون درنگ و تردید راهنمایی میکند.
پس تجزیه و تحلیل من فرارسیده است…
پس از آن به سختی نگران گزینش کسی هستم که برآیند امر را شعر بنامد. همانطور که برای من، اشارهای ناچیز از ورورِ یکنواخت شاعرانه بهسادگی یادآور ایناست که به همان شلوغکاریهای قدیم لغزیدهام و باید روشام به دور اندازم.
۱. تأکید بر واژهها به حروف ایتالیک از پونژ است.
۲. a priori
۳. a minima