من دیگری است – کشف اخیر آدمی است که درباره خویش انجام داده است تا زندگی را دشوار کند و به نگرانیهای خویش بیفزاید.
آیا این همان چیزی است که درباره خویش به آن اعتقادداری؟ مرا به خنده میاندازی. بگذار برایت شرح بدهم که تو کیستی. تو قربانی تاریخی(مارکسیسم). تو تودهای از عقدههایی(فروید). تو یک جنایتکاری، یک خائن شهوانی، یک بورژوای کوچک(بلشویسم). دراینباره کاری از دست تو ساخته نیست. تو گناهکاری (تمام مذاهب). باید به تخریب و نابودی خویشتن امیدوار باشی(ما نگران آنیم اگر تو نیستی). خودانتقادی. اعتراف.
این تعریف جدیدی است از مسئله “زیبندگی” ِ “سرنوشت”.
این ترور است (درست مثل “ترور در ادبیات”).
این است چگونگی پریشان شدن ضعیفان و ناتوانها، چگونه مجاب و متقاعد میشوند از بیعدالتیشان، حتی از لغزش کاری خودشان.
آدمی اغلب آنچه او را کاسته است، میستاید. آنچه او را به دردسر انداخته است، چیزی که به برخی فرقهها یا به خدا جواز قانونی تسلط بر او را میدهد. او همزمان با مازوخیسم و اراده قدرت چنین میکند. ایده قدرت را دوست دارد (خواه بر او حکم راند یا تسلیم او گردد).
و ایده آزادی، از تنهایی در میان جهان (رابینسون)، آن را نیز دوست دارد و غرق ستایش آن است. او تندیسِ “شکارچی مرجح است بر قربانی” را دوست دارد، یک حیوانِ نسبتاً قدرتمند و باهوش بودن، یک حیوان، یکی از بهترین استعدادها. در رابطهاش با جهان او یک ورزشکار است.
فرانسیس پونژ. قدرت زبان. یادداشت 21 اوت 1951
زیباترین خود را درونشان یافتم