آدمی و تنها آدمی به ریسمانی کاسته شده است – در حال فرسودگی – بدبختی جهان – او که با آغاز کردن از هیچ در جستجوی خویشتن است. از هیچ به هست آمده – از سایهها. برای کیست که جهان بیرونی بالا و پستی ندارد؟ بر ای کیست که آدمیزادگانی همزاد و همتای او ظاهر میشوند؟ بیمار، نحیف، عریان، خسته، فروبسته، بیهیچ دلیلی مناسبی به دیگران رو کرده، فردیت به ریسمانی کاسته است.
میخواهد معنای آدمی را دریابد.
آدمی نگران آدمی است، هراسان از آدمی است.
زیباییِ برین. فروکاسته به ریسمانی، از میان سایهها پدیدار میشود، میآید و در جهانی مضمحل از بیمعنایی فرو میرود.
فرد فرسوده است.
نیز هر شیئی که بر او پدیدار میشود فشرده و نزار، سفت چون سیب کهنهای است، بیدلیل نهاده شده بر میزی سست و لکنته در کارگاهی مخروبه.
در حالتی کاهنانه در برابر زیباییِ برین برای آخرین بار خویش را تصریح میکند. آدمی یکبار دیگر احساس خارش میکند، به حال خویش تأسف میخورد.
آدمی در کارگاه مخروبهاش در رنج و فلاکت خویش، تنها با ایدهای از آدمی، در میان (بهوسیله) گچ پیکره سازی، در جستجوی آدمی است.
و نیز در جستجوی آن سیب است، یا چشماندازهای خود (دشتها، جنگلها).
احساس رقتبار فرسودگی شدید از فروکاستن فرد به ریسمان.
برای شادی من کافی است.
برای من ثابتشده است.
جهانی از محوشدگی آدمی. او در حال احتضار است. زیبایی برتر.
قلبهای خود را بگشایید. جهان باززاده خواهد شد.
آخرین امید چاقوی جیبی، و سپس دیگر هیچ (رؤیای آنارشیست).
شکنندگی، رقتِ شدید فرد، بااینهمه بیشازپیش به خود مطمئن و به کسی که بر خود تأکید کند با دقیقترین حس آراستگی و زیبایی.
آدمی اکنون فقط به تار ریسمانی آویخته است.
بهسختی دیگر “دلیل وجودی” هست.
(اینیک مشاهده است)
(و البته برای حیوانات نیز صادق است)
وضعیت متزلزل فرد به خویش کاسته در این دنیای فاقد معنا.
با روکشی از نگرانیهایش، پوچ و بیمعنای بودن هر چیز
هیچکس در افق باقی نمانده است.
یادداشت 31 جولای 1951 از مجموعه یادداشت های Joca Seria
این مجموعه از یادداشتهای پونژ عمدتاً به نقد آثار هنری آلبرتو جیاکومتی اختصاص دارد و البته در کنار آن به نقد سارتر، کامو، نیچه و دیگران نیز پرداخته است. Joca Seria به همراه دیگر یادداشتهای نقد هنری او از مهمترین آثار در نقد هنری ادبی مدرن به شمار میرود.