نام عشق را روزی شنیدم
که هنوز کودکی بیش نبودم
آن روز که فهمیدم
چشمانم
شکلی از دست های
بریده بریده اند
هرگز به عشق بازی
همانند یک قتل عام
نمی اندیشیدم
بی شمار بودم
و آنها، پرنده های جسد بودند
دریا، بزرگ ترین مرده بود
آفریقا بیدار شده بود
و من
غرق شده بودم