تو را می‌بوسیدم

تو را می‌بوسیدم


تو را می بوسیدم
لبانت
همانند خزه های سبز
لطیف بود

ایستادیم
و قد کشیدن درختی را
به تماشا نشستیم

پرستوها گذشتند

دست های من
همانند اسبی
دیوانه وار
روی تن تو
آنقدر آمد و رفت
که آخر سر
خسته و بی جان افتاد

همان لحظه
تو گفتی
من ظهر را دوست دارم
ظهر خندید

آنقدر بلند
که هر دوی ما
صدایش را شنیدیم

درباره‌ی سیامک تقی‌زاده

یک یادداشت

  1. مرسی از شما ..با شعرهای برک وترجمه زیبای شما شب خوب رو سپری کردم ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.