شادترین موقع روز
هنگام صبح، ظهر و باز
با غروب که کوتاه میکند قصه را:
قدم زدن در بالکن.
مثل عشق
در دومین، سومین و باز
چهارمین نگاه.
دریا نگاه آبی اتروسکها را به تو میبخشد.
درختِ کنار در، بادام است،
شاخ و برگ در میآورد،
پرپشت.
سنگفرشها سفیدند،
رگهدار با خالهای کوچک
مثل پوست زنی که دیگر
به جوانی گذشته نیست
و کسی
هنوز عاشقِ اوست.
مثل پوست زنی
اثری از : لاسّی نومّی محسن عمادی