برایش دانه پاشیدیم
نه چندان،
چندان که ملول نشود.
به او آب دادیم
جرعهای
تا سرچشمه را به یادش آوریم.
در گشادیم
اندککی
تا آسمانها
در چشمهایش تلاقی کنند.
پس آینهای بستیم به محبساش
که نظر بدوزد به آسمان
یکراست.
خاموش نشست
با بالهای لرزان.
و اینگونه
آواز سر داد.