اجاق جنگل كاغذی
جنگل گرسنه
زود خاموشی میگزیند.
اجاق دل، بی اعتنا میسوزد
واژه ها با زبانههای شعله
چهره مبدل عشق را برنمیافروزند.
خون کلمات من از چنگال كاغذهای گرسنه جاری میشود.
سكوت را میآزمایم
خاموشی را
بی خیالی را
خزههای تو، ستونهای شعرهای مرا میپوشانند.
واژه ای كه صدایم را
از گزند تو و من برهاند
پیدا نمیکنم.
در نامههایی كه به نشانی شعر فرستاده شدهاند، می نویسم:
اگر مییافتمت
آنگاه عشق
از عقد اخوت میان روح و جسم آگاه میشد.
خورشید و برف بر سرزمین دلم باریدن خواهد گرفت
و مرگ با صدای گمشدهاش
راز بزرگ جدایی را نجوا خواهد كرد.
در پی فریاد جویبار
با جاری شدن زندگی
در قلب شهری تاریك
عشقبازیهای من،
همیشه بوی تو را می دهد.
بر بازوان دروغ
كاغذ سكوت را بر می گزیند
و نور شیرین خورشید و
عشق را.
هميشه تو
اثری از : آیتن موتلو صابر مقدمی