همان سونات آشنا
حالا موسیقی دیگری است
دیروز
هنوز در گام معصوم ملایمی
تمام …
برهنه خواهم شد.
کار دیگری از من بر نمیاید
تا اتاقهای قدیمی و نور …
تفاوت هریک با دیگری
دیوار و باد، باد و گیسو
و گیسو و دست …
پیر فرزانهای
چنان چلچراغی
در فقدان نور-
وقتی نمیدانی
هنوز به خورشید روشن است…
نزدیک و نزدیک بود،
بیشتر عطر بود تا نگاه
و چشمی آنهمه دور
چشم …