الههی اسیر | امی لاول باهار افسری شعرهابالای بامروی سرِ گردانِ دودکشمن خُرده های لعل بنفش را دیدمآبی … ادامهی مطلب
آبی های عزا | د. ه. اودن باهار افسری شعرهاساعت ها را بخوابانید، تلفن ها را بکشیدواق واق سگ ها را با … ادامهی مطلب
بانوی شکوفههای عصر | امی لاول باهار افسری شعرهاتمام روز را کار کردهام حالا خسته صدا میزنم: «کجایی» جوابی نیست جز جنبش … ادامهی مطلب
تاکسی | امی لاول باهار افسری شعرهااز کنارت که می رومزمین نفس های آخرش را می کشدمثل کوبشی … ادامهی مطلب
از طرف کسی که ماند | امی لاول باهار افسری شعرهاشهر به چشمم خالیست حالا که نیستی توبرهوتِ خیابان های غم انگیز ، … ادامهی مطلب