سال ۱۹۷۶ است و انقلاب شکست خورده است
اما ما هنوز نفهمیدهایم.
ما ۲۲، …

سال ۱۹۷۶ است و انقلاب شکست خورده است
اما ما هنوز نفهمیدهایم.
ما ۲۲، …
آه، روز خونین باران
چه میکنی با روح طرد شدگان،
روز خونین اراده به …
در هتلهایی شبیه به موجودات زنده
در هتلهایی مثل دل و روده سگ آزمایشگاهی.…
همه چیز تمام شد، صدایی میگوید در رویا، اینک تو تصویری هستی
از آقای …
صف پرستاران کمکم روانه خانه میشوند
پشتِ حفاظِ
عینکم تماشایشان میکنم که میآیند و …
ناپدید میشود اتومبیل سیاه
در پیچِ بودن. من
ظاهر میشوم در گردشگاه.
همه خواهند …
باران می بارد و می گویی انگار که ابرها
زاری می کردند. بعد دهانت …
ما دیدیم زن سبزهای در حال ساختن صخرهای.
تنها برای یک دم، انگار که …
به دقت گوش کن، پسرم: بمبها فرود میآمدند
بر مکزیکوسیتی
اما هیچکس حتی نمیفهمید.…
آنان در ساعت تاریکی مطلق میآیند به دیدارت،
تمام عشقهای گمشدهات.
گذر کثیفی که …
کارآگاه در هم شکسته… شهرهای بیگانه
با تماشاخانههایی با نامهایی یونانی
پسران مایورکایی خودکشی …
رویای کارآگاهانی منجمد شده را دیدم، کارآگاهان آمریکای لاتین
که میکوشیدند باز نگه دارند …
کارآگاهان گم شدند در شهر تاریک.
من شنیدم صدای نالههایشان را.
من شنیدم در …
رویای کارآگاهانی را دیدم گمشده در شهر تاریک.
شنیدم صدای نالههایشان را، دلآشوبشان را، …