شبِ کورِ من. رویای تنِ شفاف مثالِ درختی شیشهای.
هراسِ جستنِ چشمهای تو در …
چشمها
چشمها
حرف میزنند
یا همینکه خود را میگشایند
هرچه باقی مانده را
بیرون میریزند.…
جستجو
ناگهان
چشم های تنها
چهرهای هست
شبی که میروی
زندگی من
زندگی، زندگی من، دست از سقوط بردار، دست از رنج بردار، زندگی من، دست …
ادامهی مطلبسکوت
خودم را به سکوت میپیوندم
خودم را با سکوت یگانه میکنم
دست میکشم از …
شب
حالا تنهایی تنها نیست
کسی به میان سکوت در میآید و
ترکم میکند.
حالا تنهایی تنها نیست.
مثل …
شعر
طعمی تلخ
نه شعرِ غیابِ تو.
تنها یک نقش،
شکافی در دیوار،
چیزی در باد،
طعمی …
هرگز
همه و هیچکس
همه میفهمند آنچه هیچکس
هیچکس نمیفهمد آنچه همه…
هیچکس نمیشناسدم
هیچکس نمیشناسدم من شب را میگویم
هیچکس نمیشناسدم من تنام را میگویم
هیچکس نمیشناسدم …