آن بیرون آفتابیست.
چیزی بیشتر از یک خورشید نیست،
اما مردم نگاهش میکنند و …
شعری که نمیسرایم
شعری که نمیسرایم
شعری که سزاوارش نیستم
هراس بودن
دو معبر آینه:
در من …
کودکی
از کودکی چیزی نمیدانم
بیش از هراسی درخشان
و دستی
که مرا پهلو به …
جزیرهی خاطره
جزیرهی خاطره منفجر خواهد شد.
زندگی
تنها فعل خلوص خواهد بود.
زندان
برای روزهای …
بعد
بعد
وقتی مردند
خواهم رقصید
گمشده در نور شراب
و عاشق نیمههای شب.…
در شبِ دل
میترسم
محزون
محزون وقتی میخواهم و وقتی نمیخواهم. محزون وقتی با تنی و وقتی نه. محزون …
ادامهی مطلبتن لالام
یک گُل.
نه دور از شب
تن لالام
خود را میگشاید
بر اضطرار ظریف …
اشک میریزی
اشک میریزی
پای فریاد.
میگشایی
دریچهی آرزوهایت را
و غنیتری
از شب.…
چشمانت
آه
میدرخشد چشمانت
به رنگِ میلاد.…
چون یک ساعت شنی
چون یک ساعت شنی
موسیقی در موسیقی
میافتد.
اندوهگینم در شبِ دندانهای گرگ.
میافتد …
سایه من
جنگلی از موسیقی
این چشمها
این چشمها
تنها برای سنجش غیاب
خود را میگشایند.…