دهان دختری که مدت ها روی نی ها لم داده بود
تکان،تکان می خورد
وقتی از نیم تنه به زور گشودیم اش
مِری اش پُر از سوراخ بود
سرانجام در گوشه زیرین دیافراگم اش
لانه ی بچه موش ها را یافتیم
یک موش ماده ی کوچک آنجا مُرده بود
مابقی
از جگر و کلیه ی دخترک می خوردند
خونِ سرد می نوشیدند و از کودکی خوب شان لذت می بردند
مرگ شان هم به همان خوبی و سریع بود:
همه ی بافت را انداختیم توی آب
وای، چطور آن دهان های کوچک تکان تکان می خوردند…
اینم شد شعر؟
سلام. من تو وب سایت شخصیم شعر های مورد علاقه ام را گه گاهی منتشر می کنم. اگر شما نیز تبادل لینک می کنید خوشحال می شوم سایت مرا هم در لینک دوستان اضافه کنید
http://echolalia.ir/
http://www.echolalia.ir
و نیز حتما به من خبر دهید تا من نیز شما را در لیست دوستانم اضافه کنم. ممنون